به مادر گفتم اخر این خدا کیست که هم در خانه ی ما هست و هم نیست تو گفتی مهربان تر از خدا نیست دمی از بندگان خود جدا نیست چرا هرگز نمی اید به خوابم چرا هرگز نمی گوید جوابم نماز صبحگاهت را شنیدم تو را دیدم خدایت را ندیدم به من اهسته مادر گفت فرزند خدا را در دل خود جوی یک چند خدا در رنگ و بوی گل نهان است بهار و باغ وگل از او نشان است خدا درپاکی و نیکی است فرزند بود در روشنایی ها خداوند
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت