loading...
آسمانی ها
سیمین بازدید : 61 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
تو را دارم و از ناداری خویش شکوه ندارم ،

و تو را جویم چون هرچه گم کرده ام

یک جا در وجود تو بدست می اورم.

"حضرت علی (ع)-نهج البلاغه"


سیمین بازدید : 52 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

چه سخته دستای

 

 

کسی رو که دوستش داری

 

 

تو دستای کسی دیگه ببینی

 

 

و

 

 

 نتونی چیزی بگی جزءاین که بگی:

 

 

اهای غریبه مواظب عشقم باش.


سیمین بازدید : 55 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
اجرای انواع آردواز

اجرای سقف خانه های ویلایی

ساخت نصب و پوشش سوله

نما و لمبه ، سر درب ، پیشانی ، آبرو

زارعی 02155328400

b.zareei60@yahoo.com

pgdco.roof@yahoo.com

بازدید و مشاوره رایگان در سراسر ایران

09358042010--09199686691

www.ardevaz.blogfa.com



سیمین بازدید : 49 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

گفتم....:   "  دوستت دارم   "

گفت:   "بیخود کردی...قرارمون این نبود....!


سیمین بازدید : 47 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)
زندگی تکراری...

هر روز صبح حالا هر ساعتی از خواب بیدار شی چایی بزاری یه صبحانه یک نفره جلوی تلویزیون بخوری بعدش اگه کاری از خونه مونده باشه مثل شستن ظرفی جارویی چیزی... انجام بدی اگه غذا نداشتی که تا ظهر وقتتو با درست کردن ناهار سر میکنی اگه غذا تو یخچال از شب قبل مونده باشه که یکم وقت اضافی واسه خودت داری یا همون تلویزیون نگاه کردنو ادامه میدم یا میشینم پای کامپیوتر یا فیلم میبینم تا تو اینترنت بیکار می چرخم...

تااااا ظهر که جناب شوهر برگره، اونم هنوز غذاشو تموم نکرده یکم از کارا و اتفاقای اداره میگه ( که همیشه حوصلمو سر میبره) یا بازم از گرفتاریها (البته مالی) صحبت می کنیم و بعدش میگیره می خوابه تا عصر بعدش میزنه بیرون واسه یه کم اضافه کاری تا ساعت 8 و 9 شب..... بازم من میمونم و حوضم...

بازم من دوباره تنها می شم بازم تکرار یا پای کامپیوتر و اینترنت یا پای تلویزیون...

این تمام زندگی من تو این حدود 3 سال زندگی مشترکه...

البته قبل ازدواج هم خیلی اهل بیرون رفتن و اینور و اونور نبودم بازم همش با خواهرام تو خونه بودیم ولی حداقل 4تا آدم میومد و می رفت با این صحبت می کردی با اون صحبت می کردی یه جوری روزگار سپری می شد ولی الان...

نمیدونم اگه این 4تا واحد دانشگاه هم نبود چیکار میکردم؟ حداقل اون یک ماه موقع امتحانات احساس می کنم تو زندگیم یه هدفی دارم ... یه کار مهمی دارم که باید به انجام برسونمش و نتیجشو ببینم...

یکی از بزرگترن آروزوهام اینه که برم سر کار دستم تو جیب خودم باشه هرچی دیدم و دوست داشتم بخرم. اصلا یکی از دلایلی که واسه لیسانسم تلاش می کنم اینه که شاید انشالله بعد فارغ التحصیلی بتونم برم سر کار. نمی گم هر کاری چون دوس دارم کارم مناسب سوادم باشه و گرنه همین الانشم اگه بخوام چندجا میتونم برم مثلا منشی بشم... ولی به کلاس من نمیخوره...

از شما چه پنهون دوس دارم  کاری داشته باشم که خودم به اصطلاح آقا و نوکر خودم باشم... یه کارآفرینی یه شغل شخصی با درآمد نمیگم عالی ولی خوب... ولی کو سرمایه؟ کو امکانات؟ از همه مهم تر کو پشتیبانی خانواده؟...

میدونید چیه خوشم نمیاد چند سال دیگه همه منو و مامان بزرگم و مامانم از لحاظ کلاس اجتماعی یکی بدونن هیچکی نمیپرسه تو لیساس داری یا نه فقط به این نگاه می کنن که اگه تو خونه نشین باشی که هیچی نیستی ولی اگه کارمند باشی و حقوق بگیر پس آدم خیلی مهمی هستی... اونوقت همه یه جور دیگه بهت نگاه میکنن.

اگه منم یه کاری داشتم که یه حقوق مناسب داشت شاید از لحاظ مالی اینقدر زیر فشار نبودیم... همه میگن که شما فقط دونفرین پس حقوقی که میگرین چیکارش می کنین؟ اگه بچه داشتین چی؟ اگه هرماه 200 300 هزار فقط خرج پوشک و شیرخوشک و ... میکردین چی؟

اونوقت میگم پس بهتر که فعلا ازین خرجا نداریم!!!!!

چی میشه کرد... بخوام بگم یاد بشه صدتا کتاب! گفتنشم که دردی دوا نمیکنه

بازم مثل این بیست و چند سال که از زندگیم گذشته فقط منتظر دست تقدیر و قسمت میشینم ببینم دست سرنوشت چی به سرم میاره...


تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 129
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 113
  • بازدید سال : 1,945
  • بازدید کلی : 25,251